دو راهب که مراحلی از سیر و سلوک را گذرانده بودند و از دیاری به دیار دیگر سفر میکردند سر راه خود دختری را دیدند در کنار رودخانه ایستاده بود و تردید داشت که از آن بگذرد وقتی راهبان نزدیک رودخانه رسیدند دخترک از آنها تقاضای کمک کرد یکی از راهبان بلادرنگ دختر را برداشت و از رودخانه گذراند راهبان به راه خود ادامه دادند ومسافتی طولانی را پیمودند تا به مقصد رسیدند
در همین هنگام راهب دوم که ساعت ها سکوت کرده بود خطاب به همراه خود گفت: " دوست عزیز، ما راهبان نباید به زنان نزدیک شویم. تماس با آنها برخلاف عقاید و مقررات مکتب ماست در صورتیکه تو دخترک را بغل کردی و از رودخانه عبور دادي راهب اولی با خونسردی و با حالتی بی تفاوت پاسخ داد: "من دخترک را همان جا رها كردم ولی تو هنوز به آن چسبیده ای و آن را رها نمیکنی
طنز پيغام گير تلفن در قرنهاي متفاوت
مديراني كه قوانين كار نمي دانند و با عث از دست رفتن فرصتها ميشن حتماً بخوان خيلي با حال است
ديدن جمال واقعي خود در آينه روزگار
9929 بازدید
1 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
23 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian